آيينه ي مزار
درخت بودم و يکباره برگ و بارم ريخت
شکوفه ها همه از چشم شاخسارم ريخت
صفای خاطرم ای آفتاب صبح بهار!
برای توست اگر اشک انتظارم ريخت
کنار خستگی ام، های های گريه ی من
تمام نغمه شد و از لب سه تارم ريخت
چگونه بغض مرا سير باغ بگشايد؟
طراوت از رگ گلهای نو بهارم ريخت
کنار گور دلم، خويش را صدا کردم
چه اشکها که بر آيينه ی مزارم ريخت
نظرات شما عزیزان: